نبیند زیر پای خویش، رعنا از صائب تبریزی غزل 3222
1. نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید
نپردازد به کس، آیینه سیما این چنین باید
1. نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید
نپردازد به کس، آیینه سیما این چنین باید
1. زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید
نمی گردد به مجنون رام، آهو این چنین باید
1. نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید
مسلسل نغمه تر چون صدای آب می باید
1. ز سوز عشق داغی بر دل افگار میباید
چراغی بر سر بالین این بیمار میباید
1. نکویان را عتاب و لطف با هم یار میباید
زبان تلخ با لبهای شکربار میباید
1. قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
که تاج خسروان را گوهر یکدانه می باید
1. مدام از عشق جوشی در دل بی کینه می باید
چو دریا مطرب عاشق درون سینه می باید
1. مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
که از دست کشاکش رشته های جان بیاساید
1. دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشاید؟
به آب خضر لب کی تشنه دیدار بگشاید؟
1. دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال بگشاید؟
دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال بگشاید؟
1. به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید
گل این باغ، دفتر در حضور خار نگشاید
1. گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟
در رحمت به رویم چند آن طناز نگشاید؟