کجا از هر مقلد کار ارباب از صائب تبریزی غزل 3186
1. کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
1. کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
1. به مهر و مه کجا از مغز ما سودا برون آید؟
می روشن مگر از مشرق مینا برون آید
1. کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟
نپوسد دانه تا در خاک کی از گل برون آید؟
1. به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟
به کشتن می رود چون خونی از زندان برون آید
1. زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید
به خوابی یوسف بی جرم از زندان برون آید
1. اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
کجا از عهده خواب گران من برون آید؟
1. گر از نظاره خورشید در چشم آب میآید
ز روی لالهرنگش در نظر خوناب میآید
1. مرا از غفلت خود بر سر این بیداد میآید
نباشد صید اگر غافل چه از صیاد میآید؟
1. به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید
درین محفل زچوب بید بوی عود می آید
1. غم عالم به دل از دیده خونبار میآید
به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
1. دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
1. درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید