نگردد زهر سبز آنجا که از صائب تبریزی غزل 3162
1. نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
در آن کشور که باشد غمگساری غم کجا ماند؟
1. نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
در آن کشور که باشد غمگساری غم کجا ماند؟
1. ز اسباب جهان حسرت به دنیادار میماند
ز گل آخر به دست گلفروشان خار میماند
1. زخون خوردن اثرهای نمایان باز می ماند
ز آهو نافه، گفتار از سخن پرداز می ماند
1. نصیب خویش هر کس یافت در دنیا نمی ماند
گهر سیراب چون گردید در دریا نمی ماند
1. دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند
چو خرمن پاک شد در دامن صحرا نمی ماند
1. زدوزخ گرمی هنگامه صحبت نمی ماند
حضور خانه در بسته از جنت نمی ماند
1. ز دل در سینه غیر از آه غمپرور نمیماند
که جز خاک سیه از عود در مجمر نمیماند
1. سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند
اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمی ماند
1. به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند
که خاری گر خلد در دست و پا پنهان نمی ماند
1. دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند
ندارد گرچه اصلی این خبر پنهان نمی ماند
1. سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند
چو عشق آمد دگر اندیشه خامی نمی ماند
1. زآتش گل به اعجاز رخ نیکو برویاند
گل از آتش به سحر نرگس جادو برویاند