زمین و آسمان از ناله من از صائب تبریزی غزل 3139
1. زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد
نشست از جوش دریا، سینه من تا به جوش آمد
1. زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد
نشست از جوش دریا، سینه من تا به جوش آمد
1. شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد
نهادم پشت بر دیوار تا پایم به سنگ آمد
1. زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد
زخونگرمان به بالینم سرشک لاله گون آمد
1. خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
جنون عشق موجی زد کف از دریا برون آمد
1. به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
که بیتابانه آه از سینه کوثر برون آمد
1. به دور خط زشرم آن لعل جان پرور برون آمد
زجذب طوطیان از بند نی، شکر برون آمد
1. به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد
به جوی عمر، آب رفته من باز می آمد
1. چنین ساقی اگر دور شراب ناب گرداند
بساط خاک را در یک نفس گرداب گرداند
1. نه آن مرغم که گرد عالمم پرواز گرداند
ورقهای پر و بال مرا شهباز گرداند
1. دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه
زکوه بیستون تردستی من سنگ گرداند
1. نه هر پیمانه ای از حال خود ما را بگرداند
مگر رطل گران این سنگ را از جا بگرداند