من ناکس کیم تا در سرشتم از صائب تبریزی غزل 3103
1. من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
به خون شویم اگر در سرنوشتم آرزو باشد
1. من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
به خون شویم اگر در سرنوشتم آرزو باشد
1. نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
سیاهی نیل چشم زخم آب زندگی باشد
1. ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد
درین میدان سپر انداختن مردانگی باشد
1. به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد
نشاط هوشیاران قلب روی اندود می باشد
1. دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد
هلال جام هر جا هست سی شب عید می باشد
1. نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد
بلای آسمانی سخت بی زنهار می باشد
1. پرستاری دل افگار را دشوار می باشد
از ان پیوسته چشم دلبران بیمار می باشد
1. طلبکار خدا را درد دل بسیار می باشد
گره در سبحه بیش از رشته زنار می باشد
1. تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد
زصد گوهر درین دریا یکی شهوار می باشد
1. حضور قلب کی در سینه پرشور می باشد؟
کجا آسودگی در خانه زنبور می باشد؟
1. گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد
چو نیش و نوش با هم شد زآفت دور می باشد
1. بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد
گل این بوستان خمیازه آغوش می باشد