شکر در آب گوهر لعل خندان از صائب تبریزی غزل 2996
1. شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد
تبسم شور محشر در نمکدان تو اندازد
1. شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد
تبسم شور محشر در نمکدان تو اندازد
1. زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
زهی ساقی که عالم را به یک پیمانه اندازد
1. شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد
دو لب را در نظرها خامشی تیغ دودم سازد
1. زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟
که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد
1. به رغبت با خم زلفش دل بیتاب میسازد
چو آب زندگی با ماهی این قلاب میسازد
1. مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب میسازد؟
کجا ریگ روان را شبنمی سیراب میسازد؟
1. محبت حسن را سرگرم در بیداد می سازد
دل چون موم را سنگین تر از فولاد می سازد
1. محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد
تجلی کوه را مجنون صحرا گرد می سازد
1. چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش
که بویش فتنه خوابیده را بیدار می سازد
1. جمالت دیده ها را مطلع انوار می سازد
دهانت سینه ها را مخزن اسرار می سازد
1. چراغ حسن را دامان خط مستور میسازد
غباری خانه آیینه را بینور میسازد
1. نمک داغ مرا چون مرهم کافور میسازد
که از بادام تلخی دور، چشم شور میسازد