من و حسنی که نیل چشم زخم از صائب تبریزی غزل 2925
1. من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد
کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
1. من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد
کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
1. مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد
که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد
1. مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد
که از نازک خیالان اینقدر درد سخن دارد؟
1. مه ناشسته رو کی رتبه دلدار من دارد؟
که با آن تازگی گل حکم تقویم کهن دارد
1. اگرچه لاله من ریشه در خاک چمن دارد
زوحشت برگ برگم داغ غربت در وطن دارد
1. لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد
قماری را که بردی نیست در پی، باختن دارد
1. خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد
دم عیسی نفس از تازه رویان سخن دارد
1. نفس یک پا درون خانه، یک پا در برون دارد
کسی محکم عنان بادپای عمر چون دارد؟
1. کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟
که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد
1. دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد
حنای دست زنگی هند را در آستین دارد
1. سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد
زهی ساقی که چندین رنگ می در یک کدو دارد
1. سمندر داغها از آتش رخسار او دارد
کجا یاقوت تاب گرمی بازار او دارد