سر عاشق زتن کی هر می کم از صائب تبریزی غزل 2913
1. سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟
که این خشت از سرخم باده منصور بردارد
1. سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟
که این خشت از سرخم باده منصور بردارد
1. نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر
چه زنگ از خاطر من گردش افلاک بردارد؟
1. نظر چون موشکاف از زلف عنبر فام بردارد؟
که زیرک نیست هر مرغی که چشم از دام بردارد
1. دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر دارد؟
کجا این دل به دریا کرده از ساحل خبر دارد؟
1. نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد
همیشه مستی دنباله داری در نظر دارد
1. اگرچه هر گلی زین گلستان جای دگر دارد
بهم غلطیدن گلها تماشای دگر دارد
1. ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
حیا و شرم از خوبان بازاری طمع دارد
1. مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد
دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
1. لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد
میان نازکی در پیچ و تاب غیرتم دارد
1. به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد
که شبنم در کنار گل حسد بر بسترم دارد
1. مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد
زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد
1. چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟
که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد