ز خط آیینه روی که جوهردار از صائب تبریزی غزل 2841
1. ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟
که در پیراهن آیینه جوهر خار میگردد
1. ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟
که در پیراهن آیینه جوهر خار میگردد
1. سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
1. ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟
نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد
1. عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد
صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد
1. به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد
نفس تار است سازد صبح صادق پیر می گردد
1. به نومیدی گره از کار سالک باز میگردد
نفس چون سوخت در دل شهپر پرواز میگردد
1. ز گل تنها کجا بزم گلستان ساز میگردد؟
که این هنگامه گرم از شعله آواز میگردد
1. دل من بیقرار از شعله آواز میگردد
سپند من ازین آتش سبک پرواز میگردد
1. زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد
به جای غنچه دلهای پر از خون سبز می گردد
1. گرانی میکند بر تن چو سر بیجوش میگردد
سبو چون خالی از می گشت بار دوش میگردد
1. خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد
که بر خود هر که گردد بیش، شوقش بیش می گردد
1. شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد
که نوش بی حساب آهن ربای نیش می گردد