مباد از باده آن لبهای از صائب تبریزی غزل 2818
1. مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
1. مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
1. غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را
دو بالا خنده این کبک از کوه و کمر گردد
1. در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد
ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد
1. مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
1. نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد
مباد آن روز کز من روی زلف یار بر گردد
1. نسیم صبحگاه از غنچه ام دلگیر برگردد
گره چون محکم افتد ناخن تدبیر برگردد
1. زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد
1. اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد
جهان از خنده برق تجلی گلستان گردد
1. سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد
نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد
1. بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد
کجا گرد سر پروانه شمع انجمن گردد؟
1. کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟
کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟
1. چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد
زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد