چند بتوان بانگ نای و قلقل از صائب تبریزی غزل 2782
1. چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شنید؟
گاه گاهی مصرعی هم می توان از ما شنید
1. چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شنید؟
گاه گاهی مصرعی هم می توان از ما شنید
1. وصف شکر تا به چند از طوطیان باید شنید؟
حرف تلخی هم از آن شیرین زبان باید شنید
1. سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید
نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید
1. گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
گوش مینا را تهی از پنبه غفلت کنید
1. دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید
چون رسد نوبت به عیب خود، نظر احول کنید
1. خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید
برگ عیش آماده بهر جشن گلریزان کنید
1. بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید
مصرع برجسته بر گرد جهان خواهد دوید
1. غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد
زظلمت آنچه یابد خضر، اسکندر نمی یابد
1. مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد
که جزبال سمندر گرداز آتشخانه می روبد؟
1. نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد
1. مبادا بر سر من سایه بال هما افتد
کز این ابر سیه آیینه دل از صفا افتد
1. دل از امید وصلش هر زمان در پیچ و تاب افتد
وگرنه خضر هیهات است در دام سراب افتد