بر سبکروحان چو عیسی سوزنی از صائب تبریزی غزل 2663
1. بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود
برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود
1. بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود
برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود
1. هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود
هر که را سوزد درین دریا نفس، عنبر شود
1. چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود
میوه مقصود هیهات است ازو حاصل شود
1. هر که در راه طلب صادق بود واصل شود
راههای راست آخر محو در منزل شود
1. هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل شود
کاه چون بی دانه گردد خرج آب و گل شود
1. جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود
کس ندارد یاد کز یک گل جهان پر گل شود
1. ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود
خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود
1. کی به وصل از سینه عاشق تمنا کم شود؟
نیست ممکن تشنگی از آب دریا کم شود
1. نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود
گوشه عزلت بهشتی نیست حورش کم شود
1. حاش لله از ملامت شوق جانان کم شود
خارخار کعبه از خار مغیلان کم شود
1. گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود
پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود
1. حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود
خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود