نقش پردازان میسر نیست از صائب تبریزی غزل 2592
1. نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند
1. نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند
1. کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کنند؟
هم مگر نور اقتباس از روی زیبایش کنند
1. من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند
یا به گفتار خنک دلسرد از جوشم کنند
1. کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند
رو به هر جانب که آرم سنگبارانم کنند
1. غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین کنند
از شکست تن کمند شوق را پرچین کنند
1. هرکجا خوبان چراغ دلبری بر میکنند
شمع را پروانه، آتش را سمندر میکنند
1. نیستم غمگین که خالی چون کدویم می کنند
کز می گلرنگ صاحب آبرویم می کنند
1. سالکان خودنما قطع بیابان می کنند
و اصلان چون آسمان در خویش جولان می کنند
1. رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
از زمین پست بر اوج ثریا می روند
1. گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند
فکرها در گوشه گیری آسمان پیما شوند
1. بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند
محرم دریای اسرار الهی می شوند
1. کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا دهند؟
عشق تشریفی بود کز عالم بالا دهند