خصم غالب را زبون صبر و از صائب تبریزی غزل 2556
1. خصم غالب را زبون صبر و تحمل میکند
از تواضع سیل را مغلوب خود پل میکند
1. خصم غالب را زبون صبر و تحمل میکند
از تواضع سیل را مغلوب خود پل میکند
1. گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
1. فکر جمعیت عبث دل را پریشان میکند
آن که سر داده است ما را فکر سامان میکند
1. عمر را کوته نفسهای پریشان میکند
ختم قرآن را ورقگردانی آسان میکند
1. نفس را مطلق عنان رزق فراوان میکند
توسن سرکش چو میدان یافت طوفان میکند
1. دیدهها را چهرهٔ گلرنگ گلشن میکند
روی آتشناک، شمع کشته روشن میکند
1. گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند
راست چون آهو نفس بهر رمیدن می کند
1. ساغر پر می علاج جان محزون میکند
گرد پاک از چهره سیلاب جیحون میکند
1. گر چنین نشو و نما آن نخل موزون میکند
سرو را بار خجالت بید مجنون میکند
1. خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند
چهرههای ساده را بتخانه چین میکند
1. تیشه را از خون خود فرهاد رنگین میکند
زهر غیرت مرگ را در کام شیرین میکند
1. غارت صبر از دلم آن آتشینرو میکند
گرمی خورشید گل را مفلس بو میکند