چون کسی در دل خیال آن کمر از صائب تبریزی غزل 2532
1. چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان کند؟
نیست ممکن رشته را کس در گهر پنهان کند
1. چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان کند؟
نیست ممکن رشته را کس در گهر پنهان کند
1. کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
شمع هیهات است پای خویش را روشن کند
1. بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟
شمع هیهات است پای خویش را روشن کند
1. ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند
گریه پا در رکابم شهر را هامون کند
1. کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟
نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند
1. ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟
دل زپیمان برگرفتی، هیچ دلدار این کند؟
1. گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند
کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟
1. هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند
1. زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند
چون شود معزول عامل سبحه گردانی کند
1. با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند
گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند
1. جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند
1. سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند
آنچه پنهان کردهام سیما هویدا میکند