از لبش آنها که خود را در از صائب تبریزی غزل 2485
1. از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند
خویش را از آب حیوان در سراب افکنده اند
1. از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند
خویش را از آب حیوان در سراب افکنده اند
1. شوخچشمان درد بیش و کم به دل افزودهاند
ورنه ارباب رضا از بیش و کم آسودهاند
1. دوربینانی که در پرداز دل کوشیدهاند
چهره صبح قیامت را همین جا دیدهاند
1. تن پرستانی که در تضییع آب و دانه اند
در ریاض آفرینش سبزه بیگانه اند
1. از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند
مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟
1. تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین کمند
بر فلک ماه تمام از هاله شد زناربند
1. پای رفتن از حریم او کجا دارد سپند؟
در تماشاگاه او پا در حنا دارد سپند
1. از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند
از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند
1. در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند
لاله ها پیمانه خود را به صحرا ریختند
1. خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند
اصلشان چون بود از گل، خرج آب و گل شدند
1. لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
سروها از نسبت بالای او موزون شدند
1. اهل همت جنس خواری را به عزت می خرند
خاک راه را از تهیدستان به قیمت می خرند