تیرگی از مد احسان جان از صائب تبریزی غزل 2449
1. تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد
1. تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد
1. گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد
خجلت روی زمین زان خط مشکین می کشد
1. سر و بالای تو فریاد از لب جو میکشد
آب را بر خاک از رفتار دلجو میکشد
1. از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد
عاقل از بالای جاهل زردرویی می کشد
1. آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد
1. حسرت از منقار خونآلود بلبل میچکد
پاکدامانی چون شبنم از رخ گل میچکد
1. نه همین از حرف دردآلود من خون می چکد
کز نگاه حسرتم بیش از سخن خون می چکد
1. از سر خاک شهیدان سبزه گلگون میدمد
چون نباشد لالهگون تیغی که از خون میدمد؟
1. شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند
خوشه ای برداشت هر کس دانه ای اینجا فشاند
1. دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند
گرد ره در دامن افلاک می باید فشاند
1. عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
1. هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند ماند
عقده ای کز پیچ و تاب زلف در دل ماندماند