روی یوسف تا کبود از سیلی از صائب تبریزی غزل 2437
1. روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد
همچو روی نیل بر مصرش روان فرمان نشد
1. روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد
همچو روی نیل بر مصرش روان فرمان نشد
1. هرگز از شاخ گلی آغوش من رنگین نشد
از لب یاقوتیی دندان من خونین نشد
1. عشق دلهای به خاک افتاده را در بر کشد
زال را سیمرغ می باید به زیر پر کشد
1. زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد
ریشه جوهر برون زآیینه روشن کشد
1. نقطه خال لبت خط بر سویدا میکشد
در گوشت حلقه در گوش ثریا میکشد
1. منعم از دلبستگی آزار دنیا میکشد
تا گهر دارد صدف تلخی ز دریا میکشد
1. عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
1. هرکه را از خانه بیرون جذبه دل میکشد
حلقه از نقش قدم در گوش منزل میکشد
1. زخم گل آب از نوای آبدارم میکشد
شور بلبل خجلت از جوش بهارم میکشد
1. غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
1. بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد
بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
1. کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟
شمع در راه نسیم صبح گردن می کشد