غیر را در بزم خاص آن سیمتن از صائب تبریزی غزل 2402
1. غیر را در بزم خاص آن سیمتن میپرورد
یوسف ما گرگ را در پیرهن میپرورد
1. غیر را در بزم خاص آن سیمتن میپرورد
یوسف ما گرگ را در پیرهن میپرورد
1. مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد
شیشه می را به طاق ابروی محراب زد
1. از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد
باز آن آیینه رو نقشی عجب بر آب زد
1. هر که پشت پای چون شبنم به آب و رنگ زد
در حریم مهر تابان تکیه بر اورنگ زد
1. هر که بر دار فنا مردانه پشت پا نزد
غوطه در سرچشمه خورشید چون عیسی نزد
1. خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد
شور بلبل، خنده گل، بوی ریحان می گزد
1. من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟
آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد
1. بیعلایق چون شود سالک به منزل میرسد
چون شود بیبرگ نخل اینجا به حاصل میرسد
1. بیشتر دست سبکباران به منزل میرسد
کف به اندک سعیی از دریا به ساحل میرسد
1. از حریص افزون به قانع فیض احسان میرسد
روزی مور از شکرخند سلیمان میرسد
1. بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد
حلقه های زلف یکسر حلقه گرداب شد
1. از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد
ناله زنجیر، خوابم را صدای آب شد