ذوق رسوایی مرا بیزار از صائب تبریزی غزل 2366
1. ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد
لذت آوارگی بر من زمین را تنگ کرد
1. ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد
لذت آوارگی بر من زمین را تنگ کرد
1. خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد
تار و پود هستیم را رشته آمال کرد
1. سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد
1. ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد
سردی از دوران نبیند هر که ما را گرم کرد!
1. دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد
عمر اگر باشد به عهد خود وفا خواهیم کرد
1. عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
چشم چون دستار خود را پیرهن خواهیم کرد
1. گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد
اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد
1. شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد
از سر خم خشت را آواره جوش باده کرد
1. هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد
سرو را چون بندگان در پیش خود استاده کرد
1. تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد
نکهت پیراهن یوسف گریبان پاره کرد
1. آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد
از دهان موج بیتابانه صد خمیازه کرد
1. ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد
این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد