مهر خاموشی مرا گنجینه از صائب تبریزی غزل 2354
1. مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد
دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
1. مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد
دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
1. هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
1. هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
1. کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد
شد سلیمان هر که دست خود حصار مور کرد
1. خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد
کی به زنجیرش توان پا بسته تعمیر کرد؟
1. هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد
بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد
1. روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد
1. هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد
قسمت امروز خورد و دل زفردا جمع کرد
1. دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
کبک من در چنگل شهباز خود را جمع کرد
1. گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد
گرد تهمت چاک پیراهن زرویش پاک کرد
1. صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد
روی گرمت مهر را داغ دل افلاک کرد
1. سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
دیده آیینه را جوهر پر از خاشاک کرد