اگر دو هفته بود چهره گلستان از صائب تبریزی غزل 2307
1. اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
مدام از می لعلی است روی جانان سرخ
1. اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
مدام از می لعلی است روی جانان سرخ
1. مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ
ز پشت دست ندامت مساز دندان سرخ
1. وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
1. شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد
کرد گردش را فرامش در بیابان گردباد
1. از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد
1. خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
هیچ جا بیجا نباشد هر که نیک اختر فتاد
1. بهر گندم از بهشت آدم اگر بیرون فتاد
دیده ما در بهشت از روی گندم گون فتاد
1. ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟
پشت نتوان بهر زخم خار بر گلزار داد
1. حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد
خواهد آمد خط و قانون دگر خواهد نهاد
1. تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
مغز ما سوداییان سر بر سر آتش نهاد
1. بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم نهاد
از سبکدستی بنای عشق را محکم نهاد
1. مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به یاد
رشته بسیار این عقد گهر دارد به یاد