تا چند آه سرد کشی ز آرزوی از صائب تبریزی غزل 2271
1. تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟
1. تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟
1. آن گنج خفی در دل ویرانه زند موج
آن بحر درین گوهر یکدانه زند موج؟
1. دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ
بگسل از طول امل، چون مار در بستر مپیچ
1. بی شهادت زینهار از تیغ جانان سرمپیچ
تا نگردی لعل از خورشید تابان سرمپیچ
1. لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ
گلی ز شاخ شکستی قدم زخار مپیچ
1. ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ
1. لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ
چون بید ندارد ثمر آن سرو روان هیچ
1. در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح
ریش و دستاری بجا مانده است ز آثار صلاح
1. تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟
چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح
1. قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟
1. چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح
رفته رفته می کند گل داغ پنهانم چو صبح
1. عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
گل به دامن چیند از خورشید تابان همچو صبح