شد آب و هنوز در حجاب است از صائب تبریزی غزل 2247
1. شد آب و هنوز در حجاب است
این آبله در دل حباب است
1. شد آب و هنوز در حجاب است
این آبله در دل حباب است
1. پیغام، نمکچش وصال است
دلخوش کن عاشقان خیال است
1. بی یار بهار دلنشین نیست
این پنبه داغ یاسمین نیست
1. چینی که طراز جبهه یارست
بندی است که بر زبان اغیارست
1. از وصل صدف گهر گریزان است
بر حسن غریب، خانه زندان است
1. از حسن تو جیب خاک پر ماه است
یوسف ز خجالت تو در چاه است
1. لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
شبنم این باغ تلختر ز گلاب است
1. حلقه گوش تو گوشواره صبح است
خال بناگوش تو ستاره صبح است
1. حلقه آه مرا سپهر نگین است
گریه من روشناس روی زمین است
1. زیر بال است پناهی که مراست
شمع بالین بود آهی که مراست
1. خود به خود چشم تو در گفتارست
بیخودی لازمه بیمارست
1. ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست