منظور من آن موی میان است از صائب تبریزی غزل 2188
1. منظور من آن موی میان است و میان نیست
رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نیست
1. منظور من آن موی میان است و میان نیست
رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نیست
1. بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
آوازه حسن تو به رسوایی من نیست
1. در موج پریشانی من فاصله ای نیست
امروز به جمعیت ما سلسله ای نیست
1. در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست
1. زین نقطه بود گردش پرگار فلکها
هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست
1. از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت
1. در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
لیک از ته دل روی توجه به نشان داشت
1. رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت
در آینه صاف تو جوهر نتوان یافت
1. در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
کو وادی غربت که توان رو به قفا رفت
1. ایام بهاران سبک از دیده ما رفت
از دست به هم سودنی این رنگ حنا رفت
1. افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
1. از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
از کاوش غم بر دل بی کینه من رفت