خام است شرابی که در او از صائب تبریزی غزل 2176
1. خام است شرابی که در او غلغله ای هست
پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست
1. خام است شرابی که در او غلغله ای هست
پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست
1. در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
در پرده این گرد یتیمی گهری هست
1. در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست
در پرده غیب است اگر دادرسی هست
1. هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست
در هر شکن زلف تو بیت الصنمی هست
1. با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟
تقصیر چه و جرم کدام است و خطا چیست؟
1. دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟
استادگی عکس درین آب روان چیست؟
1. خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟
پیراهن صبح آینه دان بدن کیست؟
1. گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست
گنجینه این راز به غیر از دل شب نیست
1. در دیده بی شرم و حیا نور ادب نیست
بی رویی از آیینه بی پشت، عجب نیست
1. چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست
1. آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
1. لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست