رخسار تو روز سیه ریش ندیده از صائب تبریزی غزل 2164
1. رخسار تو روز سیه ریش ندیده است
زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است
1. رخسار تو روز سیه ریش ندیده است
زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است
1. از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است
این سیل سبکسیر به هر کوچه دویده است
1. با طره او مشک ختا دود کبابی است
با چهره او صورت چین موج سرابی است
1. هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است
هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است
1. تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است
بر گوهر شهوار، صدف کام نهنگی است
1. صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است
شام از شکن زلف گرهگیر تو چینی است
1. آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
این ظالم مظلوم نما طرفه بلایی است
1. هر نخل مصیبت علم راهنمایی است
هر نوحه ازین قافله آواز درایی است
1. بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست
یوسف چو نباشد در کنعان نتوان بست
1. در عالم بالاست تماشایی اگر هست
بیرون ز مکان است و زمان جایی اگر هست
1. در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
چون صبح، مرا حق نفس بر همه کس هست
1. بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست
خاموش نگردد ز فغان تا نفسش هست