از پیچ و تاب جسم، روان از صائب تبریزی غزل 2057
1. از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
در ساز، نغمه را خبر از گوشمال نیست
1. از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
در ساز، نغمه را خبر از گوشمال نیست
1. دیوانه را ز حلقه طفلان ملال نیست
هر جا جمال هست غمی از جلال نیست
1. از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست
این خانه را به آب رساندن کمال نیست
1. در کاروان ما جرس قال و قیل نیست
در عالم مشاهده راه دلیل نیست
1. در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست
یاقوت چون عقیق مقید به نام نیست
1. تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست
ناگشته موج محو به دریا تمام نیست
1. بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست
چون زلف را ز آتش روی تو بیم نیست
1. تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
1. سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
تا لب گشاده است در توبه بسته نیست
1. مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست
استاده را ثواب نماز نشسته نیست
1. محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
در شیشه ام ز جوش پری جای باده نیست
1. از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست