دلهای آرمیده به مطلب از صائب تبریزی غزل 2045
1. دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست
1. دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست
1. بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
بی درد، تاب در کمر روزگار نیست
1. بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست
در جبهه صراحی و پیمانه نور نیست
1. داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست
چون صبح چاک سینه من بخیه گیر نیست
1. از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست
روی نگین ساده سیاهی پذیر نیست
1. چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست
تهمت چه می نهی که در فیض باز نیست
1. حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست
این ناز دیگرست که پروای ناز نیست
1. عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست
پروانه را ز شمع، نظر بر لباس نیست
1. یک دم صفای عالم غدار بیش نیست
آیینه آب سبزه زنگار بیش نیست
1. تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
پروانه نجات به نام چراغ نیست
1. هر شیشه جان خزینه اسرار عشق نیست
ناموس شیشه ای است که دربار عشق نیست
1. گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
با ناقصان ستیزه نمودن کمال نیست