نقد نشاط در دل گنجینه از صائب تبریزی غزل 1915
1. نقد نشاط در دل گنجینه خم است
این گنج در عمارت دیرینه خم است
1. نقد نشاط در دل گنجینه خم است
این گنج در عمارت دیرینه خم است
1. عرش بلند مرتبه بنیان آدم است
خورشید عقل، شمسه ایوان آدم است
1. ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟
رفتن به پای خویش به زندان چه لازم است؟
1. در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
داریم حیرتی که نظرها در او گم است
1. هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
با بوالهوس شراب مخور، کار عالم است
1. هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است
نقش برون پرده آن جان عالم است
1. آیینه را توجه خاطر به گلخن است
هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است
1. احوال دل ز دیده خونبار روشن است
حال درون خانه نمایان ز روزن است
1. راز نهان ز سینه در انداز جستن است
از زور باده شیشه ما در شکستن است
1. آسودگی به کنج قناعت نشستن است
سیر بهشت در گره چشم بستن است
1. آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
سررشته امید ز عالم گسستن است