پیش کسی که درد به درمان از صائب تبریزی غزل 1891
1. پیش کسی که درد به درمان برابرست
هر خنده ای به زخم نمایان برابرست
1. پیش کسی که درد به درمان برابرست
هر خنده ای به زخم نمایان برابرست
1. با آب خضر آن خط شبگون برابرست
لفظی که تازه است به مضمون برابرست
1. وحدت سرای دل به جهانی برابرست
هر گوشه اش به کنج دهانی برابرست
1. بیم و امید در دل اهل جهان پر است
هر جا که رنگ و بوست بهار و خزان پر است
1. با ما یکی است هر که ز مردم جداترست
درمان ماست هر که به درد آشناترست
1. از شادی جهان غم دلدار خوشترست
این است آن غمی که ز غمخوار خوشترست
1. عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست
از بهر گنج، گوشه ویرانه خوشترست
1. جانهای آرمیده ز مردم رمانترست
آبی که ایستاده تر اینجا روانترست
1. خط را به دور عارض او شان دیگرست
هر مور ازین سپاه سلیمان دیگرست
1. آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
پهلونشین سرو تو بند قبا بس است
1. خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
سرمایه فراغت من اینقدر بس است
1. رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
شبنم برای تازگی گلستان بس است