ز بس به کشتن من تیغ مایل از صائب تبریزی غزل 1748
1. ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است
1. ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است
1. به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
وگرنه مطلب کونین در دل افتاده است
1. نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است
نگاه را رخ او آب از حیا کرده است
1. نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
که در هوای شکر، مور پر برآورده است
1. ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
به جرم سرکشی از تیر پر برآورده است
1. کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
چو خضر غوطه به سر چشمه بقا زده است
1. رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است
که قفل بر دهن بسته هیچ کس نزده است
1. به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
به یک پیاده کسی لشکری بهم نزده است
1. چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟
که شرم تشنه به خون نگاه ما شده است
1. جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
مثال واحد و آیینه خانه پر شده است
1. هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
نمک به پرسش داغ جگر نیامده است
1. کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
که آتش از عرق شرم، آب گردیده است