فراغ بال طمع کردن از فلک از صائب تبریزی غزل 1713
1. فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
که فلس ماهی این بحر حلقه دام است
1. فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
که فلس ماهی این بحر حلقه دام است
1. همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
بزرگیی که بود عارضی کم از ورم است
1. سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
نشاط روی زمین در رکاب صبحدم است
1. قماش چهره یار از بهار معلوم است
که روی کار، هم از پشت کار معلوم است
1. ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
جلال حسن ز روی جمال معلوم است
1. زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
1. ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
ز چشم شیر، نیستان من چراغان است
1. عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفان است
1. به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
ز کعبه روی به هر سو کنی بیابان است
1. خزان بیجگران نوبهار مردان است
به تیغ غوطه زدن سبزه زار مردان است
1. بلند نام نگردد کسی که در وطن است
ز نقش ساده بود تا عقیق در یمن است
1. سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
کبود چهره یوسف ز دوری وطن است