به غم نشاط من خاکسار نزدیک از صائب تبریزی غزل 1701
1. به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
1. به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
1. ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است
قرارگاه دل بیقرار نزدیک است
1. حضور سوخته عشق در دل تنگ است
که آرمیده بود تا شرار در سنگ است
1. گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است
1. جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است
فضای بادیه بر چشم راهبر تنگ است
1. به آه برق عنان من آسمان تنگ است
که بر خدنگ قضا، خانه کمان تنگ است
1. دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
بر آبگینه ما نقش آشنا سنگ است
1. نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
که رزق نخل برومند از ثمر سنگ است
1. همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است
که قبله نظرش رشته های آمال است
1. سرود مجلس ما جوش مستی ازل است
بط شراب در اینجا خروس بی محل است
1. حضور عالم ایجاد در قرار دل است
سفر اگر همه یک منزل است بار دل است
1. جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است