هزار رنگ گل فیض در گل صبح از صائب تبریزی غزل 1665
1. هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
اثر ز حلقه به گوشان بلبل صبح است
1. هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
اثر ز حلقه به گوشان بلبل صبح است
1. مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
1. مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
1. نشاط عالم بی اعتبار درگردست
چو برق، خوشدلی روزگار در گردست
1. ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
که مادر و پدر غم، وجود فرزندست
1. نهال شمع ز سبزی ازان برومندست
که دایم از پر پروانه برگ پیوندست
1. بنای صبر که همسنگ کوه الوندست
به یک اشاره موی میان او بندست
1. به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
هلاک شمع به یک سیلی صبا بندست
1. ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
گرفته آینه بر کف در انتظار خودست
1. خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
که سال و ماه به دیوانه سر به سر عیدست
1. درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست
1. ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
که بار دوش توکل شدن به دل بارست