اگر ز عالم تسلیم گوشه از صائب تبریزی غزل 1653
1. اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری
بهشت و طوبی و حوران خوش لقا اینجاست
1. اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری
بهشت و طوبی و حوران خوش لقا اینجاست
1. چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
1. شکستگی دل از دیده ترم پیداست
به سنگ خوردن مینا ز ساغرم پیداست
1. عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
1. خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
ز لطف، زهر خط از زیر این نگین پیداست
1. حضور دل نبود با عبادتی که مراست
تمام سجده سهوست طاعتی که مراست
1. پرستشی که مدام است می پرستی ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
1. ترا که عالم آیینه عالم آب است
چه احتیاج به تحصیل باده ناب است؟
1. به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
بیاض دیده روشندلان شکرخواب است
1. غبار هستی ما پرده دار سیلاب است
کتان طاقت ما شیر مست مهتاب است
1. ریاض هستی ما سبز از می ناب است
بنای زندگی ما چو خضر بر آب است
1. خراب حالی ما از درازی دست است
ز همت است که دیوار ما چنین پست است