تلخی می به گوارایی دشنام از صائب تبریزی غزل 1605
1. تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست
1. تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست
1. خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
تشنه لعل تو روشن گهری نیست که نیست
1. حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست
1. مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
توشه بردار و روان شو که زمان اینهمه نیست
1. برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست
1. با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
گل این باغچه را رنگ وفاداری نیست
1. در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
روزگاری است درین دایره آوازی نیست
1. چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست
1. در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست
غنچه هر جا بود از فکر چمن خالی نیست
1. در پریشان نظری غیر پریشانی نیست
عالمی امن تر از عالم حیرانی نیست
1. هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست
حسن مستور ترا جز تو تماشایی نیست
1. بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
خم دلی پر گله از سرکشی مینا داشت