آه کز اهل محبت اثری پیدا از صائب تبریزی غزل 1593
1. آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
زآنهمه سوخته جانان شرری پیدا نیست
1. آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
زآنهمه سوخته جانان شرری پیدا نیست
1. خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
خاک در کاسه آن سر که هوادارش نیست
1. آه من مد رسایی است که پایانش نیست
بخت من ابر سیاهی است که بارانش نیست
1. کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
رشته راه طلب را گره منزل نیست
1. شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست
1. در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست
عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست
1. من که در سر هوس طره دستارم نیست
هیچ با سایه اقبال هما کارم نیست
1. خون من نیست به تشریف شهادت قابل
ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست
1. آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
نقطه چون خال تو در دایره امکان نیست
1. در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست
1. گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست
مژه ام چشم به راه مدد جیحون نیست
1. یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست