پیش صاحب نظران درد و دوا از صائب تبریزی غزل 1569
1. پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
چشم بیمار و لب روح فزا هر دو یکی است
1. پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
چشم بیمار و لب روح فزا هر دو یکی است
1. رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
خار خشک و مژه اشک فشان هر دو یکی است
1. از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
قسمت نقش ز نقاش، همین حیرانی است
1. دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
ساحلی دارد اگر بحر جهان حیرانی است
1. عقل سدی است درین راه که برداشتنی است
عشق خضری است که در مد نظر داشتنی است
1. صبح میخانه نشینان کف دریای می است
شفق باده کشان چهره حمرای می است
1. سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
حاصل دست فشاندن به ثمر رعنایی است
1. ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
به حریفان مزه دادن ثمر رسوایی است
1. نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
آنچه می خواستم از غیب همان صورت بست
1. ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست
یا ز هر بی سروپا نام و نشان باید جست
1. غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست
رزق دندان شود آن لب که مکیدن دانست
1. پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
سیل ناصاف نماند چو به دریا پیوست