عشق را با دل صد پاره من از صائب تبریزی غزل 1581
1. عشق را با دل صد پاره من کاری هست
در دل غنچه من خرده اسراری هست
1. عشق را با دل صد پاره من کاری هست
در دل غنچه من خرده اسراری هست
1. می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست
1. خلوت آینه را طوطی غمازی هست
هر کجا روی نهادیم سخنسازی هست
1. به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
ننهم پای در آن خانه که دربانی هست
1. چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست
1. تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
رقم ناز بر آن لوح جبین می بایست
1. محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
بی دل و دینم و دلدار نمی دانم چیست
1. بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟
گر درین خانه کسی نیست پس این دربان چیست؟
1. جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست
مستی نرگس مخمور ز پیمانه کیست؟
1. نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست؟
الف آه کمر بسته رعنایی کیست؟
1. خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
خار در پرده آن چشم که خونپالانیست
1. حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
شکوه و شکر به فرمان زبان تنها نیست