چون به خاطر آن دو لعل آبدار از صائب تبریزی غزل 144
1. چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
صد بدخشان اشک خونین در کنار آید مرا
1. چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
صد بدخشان اشک خونین در کنار آید مرا
1. صبح از جان های روشن یاد می آید مرا
شام از تاریکی تن یاد می آید مرا
1. سرنمی پیچم به سنگ بیستون از کار عشق
جان شیرین بهر جوی شیر می باید مرا
1. زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا
خط مگر سامان دهد دامی که می باید مرا
1. نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
1. گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا
1. شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا
کشتی از باد مخالف گشت بی لنگر مرا
1. می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
چرخ گویا ساخت از آب و گل دیگر مرا
1. داغ رسوایی خدادادست منصور مرا
هست تمغای تجلی لاله طور مرا
1. نیست ظرف باده توحید، مخمور مرا
می کند حلاجی این می مغز منصور مرا
1. بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
می دهد خاموشی من سرمه غماز مرا
1. می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
نیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا