نوبهار خط آن غنچه دهن از صائب تبریزی غزل 1474
1. نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
دل مجروح مرا سیر ختن در پیش است
1. نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
دل مجروح مرا سیر ختن در پیش است
1. از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
از کباب تر من آتش سوزان داغ است
1. هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است
هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است
1. ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است
دست خورشید به دامان سحر نزدیک است
1. عشق را از دل سودازده ما ننگ است
این پلنگی که با سایه خود در جنگ است
1. در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
از دم سرد خزان ایمن و فارغبال است
1. سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
آب این مزرعه از دیده بیدار دل است
1. آنچنان بلبل من واله و حیران گل است
که شکاف قفسم چاک گریبان گل است
1. پشت دست تو به از آینه روی گل است
گرد دامان تو جان بخش تر از بوی گل است
1. دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
دانه را از دهن مور گرفتن ستم است
1. بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
مجلس عیش به یک شیشه صهبا گرم است
1. برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
دود این آتش جانسوز به از ریحان است