لب لعلت ز می ناب رباینده از صائب تبریزی غزل 1462
1. لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
چشم مخمور تو از خواب رباینده ترست
1. لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
چشم مخمور تو از خواب رباینده ترست
1. به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
هر بن موی کمینگاه نگاه دگرست
1. شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست
1. عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
حسن هر چند که بی پرده بود مستورست
1. سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
صد طلسم است درین ره، که یکی زنجیرست
1. ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
مد بسم الله دیوان بقا شمشیرست
1. معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست
لفظ پرداخته بال وپر این شهبازست
1. زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
مگس سگ ز مگسهای دگر ممتازست
1. چون به حیرت زدگان است مرا روی سخن
طرف صحبت من صورت دیوار بس است
1. عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
راه طی گشت و همان آبله ها نیمرس است
1. خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است
این سرایی است که در بسته و معمور خوش است
1. ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است
آه ازین راه درازی که ترا در پیش است