سبزه خط صفحه رخسار جانان از صائب تبریزی غزل 1379
1. سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
1. سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
1. زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت
1. دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت
مشت خاکی پیش این سیلاب نتواند گرفت
1. صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت
1. جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
خاک جای آب آتشناک نتواند گرفت
1. آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
خون بلبل را خوان از گلستان خواهد گرفت
1. مردم هموار را از خاک برباید گرفت
رشت های بی گره را در گهر باید گرفت
1. حیف خود با آه گرم از آسمان باید گرفت
آتشی تا هست زور این کمان باید گرفت
1. زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
بعد ازان مهر از لب اظهار می باید گرفت
1. وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت
درد این میخانه را سرجوش می باید گرفت
1. در خرابات مغان منزل نمیباید گرفت
چون گرفتی، کین کس در دل نمیباید گرفت
1. خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت