از پر سیمرغ اگر دست حمایت از صائب تبریزی غزل 1331
1. از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
از غم عالم مرا هم عشق فارغبال داشت
1. از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
از غم عالم مرا هم عشق فارغبال داشت
1. تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت
هر حبابی را که می دیدم پری در شیشه داشت
1. شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
شمع پیش چشم دست از شهپر پروانه داشت
1. آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت
1. پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
نور بینش با هزاران دیده اختر نداشت
1. قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
چهره بی شرمیت رنگ خجالت برنداشت
1. طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت
دست در مهد لحد از مهره گل برنداشت
1. جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت
دین و ایمان را به هیچ آن نامسلمان برنداشت
1. یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
موجه مطلق عنان ما غم ساحل نداشت
1. هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
1. حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
شمع با آن منزلت هرگز دو پیراهن نداشت
1. تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت
رعشه باد خزان، دستی بر این گلشن نداشت