صحبت تردامنان با حسن از صائب تبریزی غزل 1284
1. صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
یک دو ساعت در گلستان عمر شبنم بیش نیست
1. صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
یک دو ساعت در گلستان عمر شبنم بیش نیست
1. روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست
موج را قسمت ز دریا پیچ و تابی بیش نیست
1. آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست
سر به سر روی زمین مشت غباری بیش نیست
1. درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست
1. آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
آفتاب روشنش شبنم گدایی بیش نیست
1. آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست
1. در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
ورنه در تعمیر دلها، درد کم از صاف نیست
1. موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
سوزد از لب تشنگی هر کس کباب عشق نیست
1. در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
گر همه پیراهن یوسف بود، بی چاک نیست
1. پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
بحر را از پنجه خونین مرجان باک نیست
1. هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
هیچ دستی در جهان بالای دست تاک نیست
1. باده بی درد در میخانه افلاک نیست
دانه بی دام در وحشت سرای خاک نیست