کوری خود گر نبینند اهل از صائب تبریزی غزل 1272
1. کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست
1. کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست
1. هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست
هست دایم در نظر آن کس که از دل دور نیست
1. وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست
1. روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست
1. حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست
عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست
1. فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست
1. گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
در نظرها اعتبارم چون چراغ روز نیست
1. چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
خط ریحان چون خط سبز تو بازیگوش نیست
1. هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
هر که از دل بار بردار گران بر دوش نیست
1. آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست
1. حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
مد عمر جاودانش آه حسرت بیش نیست
1. آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست