نیست چشمی کز فروغ روی از صائب تبریزی غزل 1248
1. نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست
1. نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست
1. در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
کلبه تاریک ما را حاجت مهتاب نیست
1. سنگ راهی شوق را چون چشم سنگین خواب نیست
راه پیما را براقی چون دل بیتاب نیست
1. عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست
دیده بیدار دل بر عالم اسباب نیست
1. عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
چون شوددرد طلب کامل کم از مطلوب نیست
1. خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
آیه حرمت به آب تیغ شستن خوب نیست
1. لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیست نیست
سنبل این باغ جز خواب پریشان نیست نیست
1. روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست
طفل ما در صبح نوروزی چنین آزاد نیست
1. صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
هر که را در دل نباشد آه، مرد درد نیست
1. نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست
در تلاش نام، سیم و زر فشاندن جود نیست
1. (عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست
گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)
1. توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست
راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست