پاره های دل گران بر دیده از صائب تبریزی غزل 1260
1. پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست
جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
1. پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست
جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
1. عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست
هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست
1. افسر زرین سر آزاده را در کار نیست
نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست
1. گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
1. رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
1. کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست
سایه ابر سبکرو بر گلستان بار نیست
1. کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
شاهباز لامکان را آشیان در کار نیست
1. کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
شاهباز لامکان را آشیان در کار نیست
1. حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
1. چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
نرگس مخمور را میخانه ای در کار نیست
1. شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
1. شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
ماهی سرچشمه نورم به آبم کار نیست