-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه که چه می گویم و چگونه بگویم
2 همیشه، همیشه بی تو گذشته است جهان
3 و می گذرد
4 همیشه
5 همیشه بی تو چرخیده است زمین و می چرخد
6 چگونه بگویم آه
7 که بی تو نبوده ام هرگز
8 که بی تو من هرگز
9 نچرخیده ام
10 به کردار سنگ یاوه ای همراه زمین، گرد هیچ آفتابی
11 و نروییده ام، چنان گیاهی، کناره سنگی
12 تا نه انتظار نزول انگشتانت به چیدنم
13 تقدیری بوده باشد منتظر
14 در ریشه
15 چگونه بگویم آه
16 که معنی نمی دهم بی تو
17 چنانکه معنی نمی دهد جهان
18 بی ما
19 منوچهر آتشی
20 دیدار تو صبح را زیبا می کند
21 حتی اگر فلاخُن رگبار
22 سنگسار بکند شیشه های پنجره را
23 حتی اگر صبح با کسوف بدمد
24 خیره خواهد شد چشم من
25 از طلوع گلوی تو از مقنعه
26 دیدار تو روز را
27 سبز و خوانا می سراید
28 حتی اگر برف
29 نام های تمام درختان و پرندگان را بپوشاند
30 دیدار تو غروب را به درنگ وا می دارد
31 حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند
32 و کلاغ ها
33 تمام افق را بپوشانند
34 و پرستوها قیچی کنند
35 اندک آبیِ باقیمانده از روز را
36 دیدار تو شب را
37 آه
38 چه تالار آینه ای رویاهای من
39 و چه تکثیر غریبی
40 از صدها تو
41 منوچهر آتشی
42 نامت
43 گلواژهای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
44 با عطر باغ اطلسی
45 و دشتهای گرم شببوهای دشتستان
46 نامت گلِ هزار بهارِ نیامده است
47 نامت تمام شبهایم
48 و گسترهی خمیدهی رویاهایم را
49 پر میکند
50 و در دهانم
51 مانند ماه در حوض
52 مد میشود
53 نامت در چشمانم
54 چون لاله سرخ
55 چون نسترن سپید
56 و مثل سرو ، سبز میایستد
57 نامت مژگانم را در میگیرد
58 نامت در جانم
59 گُر میگیرد
60 منوچهر آتشی
61 سپیده که سر بزند
62 نخستین روز روزهای بی تو
63 آغاز می شود
64 آفتاب سرگشته وپرسان
65 تا مرا کنار کدام سنگ
66 تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد
67 به نخستین دره سرگشتی هام
68 در اندیشه تو ام
69 که زنبقی به جگر می پروری
70 و نسترنی به گریبان
71 که انگشت اشاره ات
72 به تهدید بازیگوشانه
73 منقار می زند به هوا
74 و فضا را
75 سیراب می کند از شبنم و گیاه
76 سپیده که سر بزند خواهی دید
77 که نیست به نظر گاه تو آن سدر فرتوتی که هر بامداد
78 گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
79 آخرین ستارگان کهکشان شیری را
80 تا خوابگاه آفتابیشان
81 بدرقه می کردند
82 سپیده که سر بزند
83 نخستین روز روزهای بی مرا
84 آغاز خواهی کرد
85 مثل گل سرخ تنهایی
86 آه خواهی کشید
87 به پروانه ها خواهی اندیشید
88 و به شاخه سدری
89 که سایه نینداخته بر آستانه ات
90 منوچهر آتشی
91 نه رفتهای
92 نه پیام آمدنی دادهای
93 خانه در تصرف بوی توست
94 تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
95 حس میکنم
96 تنهایی ستاره را
97 این همه ستارهی تنها ؟
98 یکی به یکی نمیگوید بیا
99 هر یک
100 از آسمانهی خویش
101 چونان چشم پرنده درخشان
102 از آشیانهی تاریک
103 حس میکنم
104 نیش ستاره را
105 در چشمم
106 طعم ستاره را
107 در دهانم
108 و طعم یک کهکشان تنهایی را
109 در جانم
110 کجای جهان بگذارمت
111 تا زیباتر شود آن جا ؟
112 بنویس میآیم
113 تا آشیانه به گام و به دست و سلام
114 آراسته شود
115 (اشعار منوچهر آتشی)
116 بر کنده ی تمام درختان جنگلی
117 نام ترا به ناخن برکندم
118 اکنون ترا تمام درختان
119 با نام می شناسند
120 نام ترا به گرده ی گور و گوزن
121 با ناخن پلنگان بنوشتم
122 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
123 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
124 با نام می شناسند
125 دیگر
126 نام ترا تمام درختان
127 گاه بهار زمزمه خواهند کرد
128 و مرغ های خوشخوان
129 صبح بهار نام ترا
130 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
131 ای بی خیال مانده ز من، دوست
132 دیگر ترا زمین و زمان
133 از برکت جنون نجیب من
134 با نام می شناسند
135 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
136 در واپسین غروب بهار
137 نام مرا به خاطر بسپار
138 منوچهر آتشی
139 فرصتی ای مرگ
140 تا برای آخرین بار
141 بربطم را بردارم
142 و در این کوچه های مرده
143 بنوازم و بخوانم به شور
144 دوشم آهنگی
145 به رویا
146 بر عاطفه نازل شده است
147 که به ضرب گام هایش
148 مرده را زنده تواند کرد
149 و دل های نومید را
150 در کاسه طنبوری
151 به زیر پنجره ها خواهد کشاند
152 از جگری یگانه با نهاد جهان
153 آوازی بر آید
154 که کور را بینا کند
155 تا ببیند ذات دهشت را
156 در جامه ها
157 و جان ها
158 که شنیده بود به رویای کورانه
159 و ندیده بود تا امروز
160 تا ببیند خود را
161 میان زخم ها و اهانت و ترحم
162 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز
163 فرصتی ای مرگ
164 تا بربط دارم
165 و آخرین نوبت را
166 به کوچه ها بزنم
167 کورها را بینا
168 و بینایان را
169 دیوانه کنم
170 منوچهر آتشی
171 صدای تو
172 از سایه سوی نیستان می آید
173 و گل می دهد در هیاهوی باران
174 صدایت
175 یکی نرگس نوشکفته است
176 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم
177 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم
178 تو میگویی و لاله می روید از سنگ
179 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب
180 تو می گویی و تازه می روید از خشک
181 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ
182 صدای تو از سایه سار نیستان می آید
183 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار
184 و در آب می ایستد روبروی نگاهم
185 صدای تو می بارد و زنده ام من
186 (اشعار منوچهر آتشی)
187 یاد داری چه شبی بود ؟
188 باد گرم نفس من
189 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
190 و اندکی آنسوتر
191 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
192 ماهی چشم مرا می برد ؟
193 یاد داری چه شبی بود ؟
194 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
195 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
196 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
197 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
198 یاد داری چه هراس انگیز
199 گرگ خاکستری ابری
200 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
201 یاد داری چه شبی بود ؟
202 منوچهر آتشی
203 خوابیده ای کنار من
204 آرام مثل خواب
205 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
206 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
207 در پشت پلک های تو باغی ست
208 می بینم
209 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
210 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
211 می شنوم
212 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
213 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
214 رگ های آبی تو در متن مات پوست
215 دنباله های نازک اندیشه دل است
216 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
217 در گوش کودکی که هنوز
218 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
219 تکبیر زندگی کیست
220 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
221 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
222 می دانم
223 اما بگو
224 آب کدام خوب ترا می برد چنین
225 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
226 منوچهر آتشی
227 یک روز
228 در دشت صبحگاهی پندارت
229 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
230 چون عاشقان عهد کهن
231 با اسب بور خسته می آیم من
232 در بامدادهای بخار آلود
233 در عصرهای خلوت بارانی
234 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
235 تو گوش با طنین سم مرکب منی
236 من چون عاشقان عهد کهن
237 با اسب پای پنجره می مانم
238 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
239 و آنگاه
240 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
241 از جاده های در دل مه پنهان
242 می رانم
243 (اشعار منوچهر آتشی)
244 کنون رؤیای ما باغی است
245 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
246 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
247 به ساق هر درختش یادگاری ها
248 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
249 کنون رؤیای ما باغی است
250 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
251 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
252 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
253 که آن سوگند ها را نیز
254 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
255 کنون رویای ما باغی است
256 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
257 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
258 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
259 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
260 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
261 که باران فریبش نسترد هرگز
262 که توفان زمانش نفکند از پا
263 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
264 منوچهر آتشی
265 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
266 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
267 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
268 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
269 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
270 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
271 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
272 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
273 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
274 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
275 منوچهر آتشی
276 پشت این خانه حکایت جاریست
277 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
278 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
279 می کشاند تن خود بر دیوار
280 آنچنانست که گویی بر دوش
281 سایه اش می برد او را هر سو
282 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
283 نه صدایی است از او
284 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
285 خانه ها سوخته اینک شاید
286 قصر ها ریخته شاید در شب
287 شاید از اوج یکی کوه بلند
288 بیرقش بال برابر گذران می ساید
289 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
290 دره می سازد هولش در پیش
291 مست و بیزار و خموش
292 می رود کفر اندیش
293 در کف پنجره ای نیست چراغ
294 که جهد در رگ گرمش هوسی
295 یا بخندد به فریبی موهوم
296 یا بخواند به تمنای کسی
297 می برد هر طرف این گمشده را
298 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
299 وای از این گردش بیهوده چو باد
300 آه از این کستی بی عربده آه
301 شهر خاموشان یغما زده است
302 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
303 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
304 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
305 یک دریچه نگشوده است به شب
306 تا اتاقی نفسی تازه کشد
307 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
308 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
309 پشت در پشت هم انداخته اند
310 خانه ها با هم قهرند افسوس
311 شب فروپاشد خاکستر صبح
312 بادها زنده ی شهرند افسوس
313 مست آواره به ویرانه ی صبح
314 پای دیواری افتاده به خواب
315 خون خشکیده به پیشانی اوست
316 با لبش مانده است اندیشه ی آب
317 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
318 فراز همین شاخه های سوخته
319 کدام قناری گل در گلو
320 ندای این پرنده سرگردان را
321 پاسخ خواهد داد
322 به جنگلی از
323 کندههای کبریتی ؟
324 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
325 بیضه شکسته
326 چه می داند این صدای زخمی
327 از حنجره بلبلی
328 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
329 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
330 میان خرمن نسرین و رازقی
331 چه بخواند
332 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
333 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
334 راز
335 بر همین شوره زار و
336 بس
337 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
338 سنگ بر شانه و دلرها
339 واپس نمی نگرم
340 که چه بوده است
341 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
342 می روم و می خوانم
343 و
344 نومیدی خود را
345 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
346 آن سوی این چکاد چکادهایی است
347 و نفرینیانی چون من
348 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
349 یا در نشیب تند
350 سر در پی کولبار نفرین
351 که اینک بازیچه ای شده است
352 هیاهوگر و رقصان
353 شتاب گرفته اند
354 مگر نه
355 آوازشان را می شنوم ؟
356 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
357 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
358 پژواک هول و هیاهو درافکند
359 کوهسار نفرت و نفرین را
360 تا دل در دل خدایان نماند
361 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
362 واپس نمی نگرم
363 چرا که به ناگزیر باز می گردم
364 سر در
365 پی کولبار نفرینم
366 که اینک بازیچه ای است
367 پندارد بر آب و اثیر می راند
368 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
369 سرودگر جوان
370 که از انسان بریده است
371 و در سفینه علف و آه
372 پارو می
373 کشد
374 نخستین صفیر پاییزی
375 علف را می پژمرد
376 و پاروها را
377 که بال پروانه هاست
378 به باد می دهد
379 و تنها
380 می ماند در کفش
381 آه
382 بر ساعد شرقی ایوانت
383 نیلوفری کاشته ام
384 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
385 و به ایوان که در آیی
386 با
387 خوابجامه ببینی
388 آفتاب
389 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
390 و خون درخت
391 تا پله های نخستین ایوانت
392 بالا خزیده است
393 بر ساعد غربی ایوانت
394 شقایقی رویانده ام
395 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
396 به زانو درافتی ناگاه
397 و لبانت بلرزد
398 از
399 کلام بر نیامدنی
400 پنداری بر آب و اثیر می رانی
401 که رو برنمی گردانی
402 کناره گمشده را
403 و به هراس که می افتی
404 نمی بینی
405 سایه بلند پر انحنایی را
406 که دنبالت می کند
407 بر آب و به رویا
408 و توفان که برخیزد
409 از آرامجای آب
410 و پارو که به باد رود
411 مثل بال پروانه
412 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
413 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
414 سایه را
415 که غمناک لبخند می زند
416 تا شفات بخشد کابوست را
417 روزگاری
418 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
419 ابتدای جهان بود
420 بزغاله ای سبکخیز
421 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
422 زیر می دوید
423 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
424 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
425 انگار به انتهای جهان نگران می شد
426 زنی جوان به جامه رنگین
427 جوانی با شانه های پهن برهنه
428 که به گندمزار برشته شناور بود
429 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
430 اما اسب
431 که به
432 انتهای جهان می نگریست
433 مرا به شعاع تیره ای
434 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
435 که ناگزیری رفتن
436 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
437 در انتظارم بود
438 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
439 تا به انتهای جهان برسم
440 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
441 اینک باز می گردم از
442 انتهای تلخ جهان
443 و اشتیاق دیدن بزغاله
444 و اسب بور خمیده بر قصیل
445 و زن جوان به جامه رنگین روستا
446 دلهره امن را دوچندان کرده است
447 زنی جوان
448 به جامه جین آبی
449 سوار بر موتورسیکلت
450 به استقبالم می آید
451 نوه کوچکم است
452 و بر کناره راه سیمانی روستایی
453 اینک
454 پالایشگاه
455 دخترکی
456 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
457 ارکیده و گلایول و سوسن آری
458 و بولدوزری زرد آن سو تر
459 مانند ورزویی مست
460 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
461 مردی جوان
462 نبیره ام
463 به لباس و کلاه خود ایمنی
464 پیش از سلام می
465 غرد
466 اول قرنطینه نیای بزرگ
467 از انتهای جهان
468 به ابتدای جهان بازگشته ام
469 نه بر شعاع نگاه اسب
470 نه در قرنطینه نبیره ام
471 جایی ایمن
472 نمی یابم
473 به ابتدای جهان
474 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
475 به آبش می سپرم
476 این کودک شرور
477 که چشم بازنکرده
478 زبان گشاده است
479 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
480 قبیله را بر من خواهد شوراند این
481 زبان دراز
482 و مرا نه که خود را
483 به کشتن خواهد داد
484 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
485 به آبش می سپارم
486 امید در نجاتش بندم
487 به ساحل دوری آن سوی جهان
488 شاید به تور ماهیگیری افتد
489 بی نوا و شریف
490 و صیادی چالاک بپرورد او را
491 شاید بر آستانه زنی
492 فروافتد
493 بزرگ تبار
494 و بی نطفه شوی
495 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
496 طلسم شکن
497 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
498 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
499 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
500 این کودک شرور
501 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
502 بهتر که به آبش بسپارم
503 تا به خاک
504 سه مشعل می سوزد
505 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
506 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
507 شعله می وزاند
508 دو دیگر
509 به دره و دامنه
510 تا بادام
511 بنان سراسیمه شوند
512 یکی می سوزد
513 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
514 و به معده پر جوجه کباب شرکت
515 دو دیگر می سوزند
516 تا آهوان و تیهوها
517 به دره های دوردست بکوچند
518 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
519 تا وحش
520 ایمن نماند در حریم آبادانی
521 یکی می سوزد
522 تا
523 روستایی
524 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
525 سه مشعل می سوزد
526 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
527 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
528 و به شب
529 در حوالی جنگل چراغهای نئون
530 سه مشعل
531 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
532 بلکه می سوزند
533 تا چیزها دیده نشوند
534 سه
535 مشعل می سوزند
536 در دایره چراغان و آتش
537 تا ظلمات گرداگرد
538 ژرفتر گردد
539 و بازوهای کار و آفرینش
540 چون پروانه های سراسیمه
541 به جانب کانون نور
542 فراخوانده شوند
543 نوری
544 که ظلمت گرداگرد را
545 دامن می زند و ژرفتر می کند
546 روباهی از برکت رنگهای شگفت
547 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
548 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
549 پا در خور دم یافته
550 در گوشه ای از این جهان ؟
551 مرا چه سود اما
552 که همان شتر صبور بارکشم
553 در وادی سراب ها و دروغ
554 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
555 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
556 بارم چه کو کنار چه زمرد
557 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
558 و نه احساسش می کنم
559 و سوارم
560 چه
561 امیری برنا و برومند
562 چه حرامی بدنهادی
563 می بینمش و می ستایمش
564 و می برمش بر پشت
565 اگر چه نمی شناسمش
566 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
567 کینه پر آوازه ام ؟
568 یک بار در من بیدار شد
569 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
570 امیر و حرامی هر دو
571 در معرض
572 صاعقه ام بودند
573 و سرانجام
574 آنکه جان بدر برد
575 حرامی بدنهاد بود
576 که اکنون
577 برگرده ام نشسته و می راندم
578 هر سو که خود بخواهد
579 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
580 طاووسی پای در خور دم یافته
581 رئباهی از برکت رنگ ها
582 مرا چه سود اما
583 که بار سنگین
584 چه
585 شوکران چه زمرد
586 بارم
587 و حرامی نابکار سوارم است
588 دیگر سقراط و افعی را
589 از هم تمیز نمی دهم
590 و سراب را
591 به دنبال سایه بی قواره خود
592 می پیمایم
593 مدام
594 مدام
595 مدام
596 اگر به فراز نمی شتابم
597 مپندار که نمی یارمت رسیدن
598 امتناع من از صعود انکار تست
599 تحقیر می کنم بلندایت را
600 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
601 نخستین بیرق را
602 ناتوان ترینان برافراشتند
603 و بیرق ما
604 که سنگین ترین بود و سپیدترین
605 به خون برادرانم آغشته شد
606 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
607 هفت برادر بودیم
608 نخستین را بر هزاره نخست
609 به زیر برف سرخ کفن کردم
610 و ششمین را از هزاره ششم
611 کوتوله ای
612 دشکیش
613 از شیفتگان بلندای تو
614 تا خود بلندتر بنماید
615 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
616 هفتمین منم
617 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
618 که لگدمال ناپاکان نشود
619 و خود انزوا گزیده کنارش
620 به پاسداریش
621 و انکار می کنم بلندایت را
622 اما
623 روزی
624 از پناهگاه
625 از هزاره هفتم
626 به بالا خواهم شتافت
627 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
628 بر کنم و به باد سپارم
629 و بیرق سنگینم را
630 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
631 پس آنگاه
632 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
633 ه یمن بلندای بیرق من
634 ای زمین
635 (اشعار منوچهر آتشی)